امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

سلام نانازي امروز دوشنبه (93/05/27) چهلمت تموم شد.ديروز بعد از ظهر خاله شبنم با نورا اومده بودن. تو هم از ساعت سه ميخواستم بخوابونمت كه نمي خوابيدي تو گهواره ميذاشتمت زود بيدار ميشدي فكر كنم كوليك رودت بيشتر شده به خاطر همين  اذيت ميشي و نميخوابي ديروز تا يازده و نيم شب نخوابيدي اما بعد اينكه شير خوردي خوب خوابيدي و تا ساعت سه نصف شب بيدار نشدي و خودم بيدارت كردم بهت شير دادم الحمدلله ديشب خوب خوابيدي شايد هم به خاطر چله ات باشه كه تموم شده.خدا رو هزار مرتبه شكر كه ديشبو خوب خوابيدي و مامانيو اذيت نكردي و ماماني هم خوابيد. امروز بابايي ظهر مرخصي گرفت برديمت بهداشت.وزن و قدت رو اندازه كرد. بعد تولد 3/900 بودي امروز كه چله ات تموم ش...
27 مرداد 1393

بدون عنوان

سلام عشق ماماني ديروز پنجشنبه 37 روزه بدنيا اومدي و منو بابايي با خاله زهراو هادي پسرخاله باهم رفتيم آستارا برات يه كم خريد كنيم براي جشن سيسمونيت.فقط تونستيم چنددست لباس برات بگيريم.عزيز دلم تو بازار خيلي آروم بودي و با ما همراه بودي هوا خيلي گرم بود ميترسيدم گرما زده بشي و سرما بخوري خدارو شكر طوريت نشد ناهار رفتيم رستوران گلستان چوبر اونجا صاحب رستوران ازت خوشش اومد و ازت عكس گرفت. قربون عزيزدل ماماني برم خيلي بچه نازيه كسي رو اذيت نميكنه موقعي كه بازار گشنت ميشد يه كم بيقراري ميكردي و وقتي ميديدي كسي گوش نميده فقط انگشتاتو ميمكيدي.فدات بشم الهي روز به روز شيرين تر و دوست داشتني تر ميشي و ماماني و بابايي عاشقتن.ما خيلي بهت وابسته شديم ...
24 مرداد 1393

بدون عنوان

سلام بالام جان طاهاي خوشكل و ناز بركت زندگيمون عزيز دلم مي دوني روز به روز منو بابايي داريم بيشتر بهت وابسته ميشيم؟بيشترعاشقت ميشيم؟... ديروز يكشنبه بعد ظهر با بابايي برديمت دكتر عبدالصمدنورزاده تا ختنه ات كند(مبارك باشه). ميگن هرچه زودتر ختنه بشي زودتر خوب ميشي دكتر هم به روش سنتي ختنه ات كرد.الهي ماماني برات بميره كه طاقت گريه هاتو نداشت.اول كه دكتر آمپول زد گريه كردي و آخرسر كه مي خواستيم بريم خونه تو ماشين گريه كردي فكر كنم دردت زياد گرفته بود شيرهم نميخوردي و بيقراري ميكردي تا رسيديم خونه خوابت گرفت البته استامينيوفن خوردي يه كم دردت كم شد و تا خونه خوابت برد.امروز هم برديمت دكترپانسمانتو باز كنن.خدا رو شكر ديگه بيقراري نكردي و...
20 مرداد 1393

بدون عنوان

سلام جونو دلم طاها جون امروز يكشنبه 93/05/19 (يك ماه هست) كه به دنيا اومدي.البته درست حساب كنم يك ماه و سه روز ميشه. طاها جونم يك ماهت شده اما هنوز باورم نميشه كه بدنيا اومدي و سه نفر شديم و داريم با هم زندگي مي كنيم خدايا هزار مرتبه شكرت كه طاهاي عزيز رو صحيح و سالم به ما دادي.خوشگل مامان مي دوني كه مامانو  اين روزها يه كم اذيت مي كني؟ اوايل ساكت و آروم بودي و فقط ميخوابيدي اما الان يه كم ميخوابي و بيدار ميشي و بعضي وقتها بيقراري مي كني و گريه مي كني و فقط ميخواي بغل ماماني بخوابي و شير بخوري مي ترسم آغوشي بشي و نذاري ماماني به كاراش برسه. اينم بايد بگم تو نسبت به بچه هايي كه شبها بيدارن و همش گريه ميكنن خيلي ساكت و آروم هستي و دو&n...
19 مرداد 1393

تولد

سلام طاها جونم شرمنده از اينكه دير كردم آخه سرم گرم بود..ميگي به چي؟به دنيا اومدن ناز بالام يعني تو جيگركي...چهارشنبه مورخه 1393/04/18 مصادف با يازدهمين روز ماه مبارك رمضان(كه تو سي و نه هفته و چهار روزت بود) و دكتر تاريخ تولدت رو بيستم تير گفته بود دقيقا دو روز مانده تا هفته چهلم تموم بشه. چهارشنبه دكتر گفته بود براي كنترل براي بار آخر برم صبح رفتم و دكتر گفت بنا به دلايلي بايد زود بستري بشم براي اينداكشن و ... چون منو بابايي تصميم گرفته بوديم تو طبيعي بدنيا بياي.اومديم خونه رو يه كم تميز كرديم و آماده شدم با بابايي رفتيم بيمارستان قايم (محل تولدت بيمارستان خصوصي قايم ) تا براي زايمان طبيعي بستري بشم ساعت پنج بيمارستان بوديم و  منو ...
4 مرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد